خبرگزاری مهر، گروه استانها – سمانه قلیپور: در خیابانی خاموش در بافت کهن بابل، جایی وجود دارد که وقتی در چوبیاش باز میشود، گویی صد سال عقب میرویم. دیوارهای خشتی، سقف چوبی، حیاطی آفتابخورده و پنجرههایی که هنوز بوی چای نذر میدهند. اینجا حسینیه خانگی حاج ملاعبدالله تاجر بارفروش است؛ بنایی قاجاری، اما زندهتر از بسیاری بناهای امروز، که هر سال در دهه اول محرم، مأمن اشک و آرامش میشود.
در دورانی که بسیاری از آئینهای سنتی رنگ باختهاند، این خانه همچنان با همان سادگی، صفا و اصالت قدیم، مراسم عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام را؛ نه برای نمایش، که برای عهدی دیرینه برگزار میکند.
یک حسینیه، یک تاریخ زنده
حسینیه حاج ملاعبدالله تاجر، با بیش از ۱۴۰ سال قدمت، یکی از آخرین نشانههای زنده از معماری مذهبی خانگی در شمال ایران است. سقف چوبی شیروانی با تیرهای دستتراش، پنجرههای بزرگ که نور خورشید را در اتاق پهن میکند، همگی گواهی از سلیقه و معنویت توأمان بانی آن دارند.
در این خانه، هر المان معماری در خدمت آئین است. سکوهایی برای نشستن ذاکر، راهپلههایی و گوشههایی که طی نسلها، جایگاه نذر، دعا و اشک بودهاند.
ما تنها وارثان خانه نیستیم، وارثان یک عهدیم
فیروزپور یکی از متولیان فعلی این مراسم، در گفتوگو با خبرنگار مهر، با اشاره به قدمت این خانه میگوید: این حسینیه در دپره قاجار ساخته شد. او تاجر و دلبسته اهلبیت بود، از آن زمان تاکنون، نسل به نسل این مراسم برقرار بوده است. حتی در دوران جنگ، کرونا یا تغییرات گسترده شهری، ما این روضه را قطع نکردیم.
او ادامه میدهد: این روضه هر ساله با پذیرایی ساده پابرجاست و یک روز از این ۱۰ روز اطعام دهی ناهار خواهیم داشت. اینجا قرار نیست مجلل باشد، قرار است خالص باشد.
فیروزپور میگوید: وقتی درهای این خانه را در آستانه محرم باز میکنم، انگار عهدی نانوشته دوباره زنده میشود. این حسینیه تنها یک بنا نیست. برای ما، یک امانت است؛ امانتی که از دل ایمان گذشتگان به ما رسیده و باید با تمام توان حفظش کرد. هر تیر چوبی این سقف، هر آجر از این دیوار، شاهد اشکهایی است که نسل به نسل برای سیدالشهدا علیهالسلام ریخته شدهاند. حضور در این خانه، خدمت در این روضه، برای ما نه یک افتخار، بلکه یک مسئولیت سنگین است.
وی با تأملی عمیق و نگاهی به طاقچههای چوبی خانه که عکسهای قدیمی خاندان در آن چیده شده، میافزاید: هر سال که فرشهای کهنه را پهن میکنیم، سماورها را روشن میکنیم و نان خشکها را در سینیها میگذاریم، این خانه جانی دوباره میگیرد.
آئین ساده اما ریشهدار
عطر چای شیرین در فضا میپیچد. صدای قلقل سماور مسی، با زمزمه روضه درمیآمیزد. نه شکوهی در ظاهر دارد، نه تشریفاتی اما همان نان ساده، با چای شیرین، طعمی دارد که تنها با اشک همراه میشود. اینجا رسم است که نذر، بینام و بیادعا باشد؛ مثل همین چای و نان، که بیصدا دل را آرام میکند.
یکی از بانوان سالخورده محله که بیش از ۳۰ سال است در این مجلس شرکت میکند، در پاسخ به خبرنگار ما گفت: در این خانه، با چای سادهاش، دل آدم آرام میگیرد. از دختر جوان تا پیرزن، همه با اشک میآیند و سبک میروند.
صدای روضه، بی بلندگو، اما نافذ
مراسم از ساعت ۸ برگزار میشود، خانه پر میشود از عزادارانی که بی دعوت رسمی، اما با دلی دعوتشده آمدهاند. ذاکر واقعه را روایت میکند. گویی تمام خانه گوش شده است. چشمان خیس، دستان گرهخورده بر زانو، و سکوت سنگینی که فقط با آهی بریده میشود.
یکی از مردان سالخورده مجلس، با چشمانی اشکبار و نگاهی استوار میگوید: من پدرم را اولین بار همینجا در کودکی دیدم که گریه میکرد. اکنون نوهام کنارم نشسته است. این خانه، تنها یک مکان نیست. برای ما، تاریخ است، عزت است، میراث است.
زهرا خانم، بانوی جوانی که چند سالیست در روزهای محرم وظیفه پذیرایی چای در حسینیه را بر عهده دارد، درباره حس و حال خود چنین میگوید: هر سال، از چند روز پیش از آغاز دهه اول محرم، دلم شور میافتد. انگار خانه خودمان هم محرم میشود.
وقتی سماورها را روی آتش میگذاریم و استکانهای قدیمی را برق میاندازیم، احساس میکنم در بخشی از یک روایت مقدس شریک شدهام. چای دادن در این خانه فقط یک کار ساده نیست. لحظهایست برای نذر دل، برای سکوتی از عمق جان، و برای عرض ارادت به ساحت اهلبیت علیهمالسلام. در آن لحظه که استکانهای چای را میان عزاداران میگردانم، حس خوبی میگیرم.